من در سال ۱۴۰۰ با بار خمودگی حاصل از ۳ سال انزوا قدم در راه پالایش نفت آفتاب گذاشتم.راهی که دریچه ای از یک دنیای سرشار از پویایی و سیالیت را برایم گشود.
دنیایی که انرژی خود را از شور و شیدایی جوانانی سرشار از امید و انگیزه برای ساختن و پیش رفتن در آینده می گرفت و همین جریان پرشور و باطراوت، همچون آبی حیات بخش سرزمین روح خسته مرا زندگی دوباره بخشید و من این حیات را وامدار اندیشه های مدیری می دانم که با ایمان و باور بر قدرت و نیروی جوانی بستری را برای بالندگی نیروهای خود فراهم ساخته و می سازد.
سیمین منیر فرزانه